کوچینگ چه چیزی نیست؟
کوچینگ چه چیزی نیست؟
دکتر مرضیه نزاکت الحسینی
در یادداشت گذشته، سعی کردیم تعریفی کلی از کوچینگ برای علاقه مندان به این حوزه ارائه دهیم. در ادامه مباحث مربوط به کوچینگ، قصد داریم تعریفی دقیقتر از کوچینگ ارائه دهیم و سپس به انواع مختلف آن اشاره کنیم.
از آنجایی که کوچینگ در کشور ما مفهومی جدید و نوپاست، بهتر است علاوه بر اینکه بدانیم کوچینگ چیست، کمی هم راجع به اینکه کوچینگ چه نیست بدانیم. افرادی که به تازگی قصد پیوستن به کوچینگ را دارند و یا می خواهند از خدمات آن بهره بگیرند ممکن است آن را با مشاوره، روان درمانی، مربیگری (منتورینگ)، و یا حتی آموزش و تدریس به افراد اشتباه کنند. البته بسیاری از مفاهیمی که در کوچینگ مورد استفاده قرار می گیرند از علم روانشناسی اقتباس شده اند و در بسیاری از موارد، حتی در حوزه کاری همپوشانی دارند، ولی بهتر است بدانیم اصولی در کوچینگ وجود دارند که آن را تا حدودی از موارد بالا متمایز می کند.
نکته اول اینکه در کوچینگ، باور بر این است که مُراجع فردی کاردان است. به این معنی که مُراجع منابع لازم برای حل مشکل خود را در اختیار دارد. بنابراین، فقط خود مُراجع می داند که باید برای حل مشکلش چکار کند زیرا فقط خودش به همه زیر و بم های شرایطی که در آن قرار دارد وارد است. البته کوچ باید اطلاعاتی که فکر می کند برای مُراجع مفید است در اختیار او قرار دهد، ولی مُراجع مختار است از آن اطلاعات استفاده کند یا نه. در نتیجه، نقش کوچ این است که از طریق پرسیدن سوال های کلیدی، به چالش کشیدن مُراجع، و سپس حمایت از او، به شکوفا شدن منابعی که فرد به طور ذاتی داراست کمک کند. در اینجا، مشخص می شود که کوچ نباید به هیچ عنوان مُراجع را نصیحت کند زیرا نصیحت کردن یعنی «من بهتر از تو میدانم چه چیزی برای تو خوب است». به علاوه، نصیحت کردن باعث می شود مُراجع به کوچ وابسته شود که با قواعد کوچینگ بسیار در تضاد است.
نکته دوم این است که در کوچینگ، گذشته، حال و آینده فرد مورد توجه کوچ است. پس کوچ نباید فقط بر روی مسئله ای که مُراجع در حال حاضر با آن مواجه است متمرکز شود، و بدون اینکه کمی راجع به گذشته فرد بداند نمی تواند شرایط کنونی او را به خوبی درک کند. اینجا وجه تمایز کوچینگ و منتورینگ بیشتر مشخص می شود زیرا در منتورینگ قسمت اعظم توجه به موقعیت ها و پیشرفت های آینده فرد است. البته باید توجه کرد که کوچ روانشناس یا روانپزشک نیست که بخواهد گذشته مُراجع را آنالیز کند، پس باید حد و مرز این کار را در نظر بگیرد.
نکته سوم، تفاوت بارز بین کوچینگ و آموزش را نشان می دهد. در محیطی که آموزش رخ میدهد، معلم موضوع بحث را انتخاب میکند، ولی در کوچینگ مُراجع تعیین میکند که موضوع مورد بحث چه باشد. البنه ممکن است کوچ چهارچوب خاصی برای مطرح کردن در نظر داشته باشد، ولی اگر آن موضوع مورد نظر مُراجع نباشد نباید در جلسات کوچینگ مطرح شود. پس جلسات کوچینگ کلاس درس نیستند!
نکته بعدی این است که در کوچینگ، کوچ و مراجع از نظر جایگاه یکسان هستند و با روان درمانی یا مشاوره که یک نفر دکتر و یا مشاور و دیگری بیمار است، و موضع افراد به هم بالا به پایین است متفاوت است. رابطهی کوچ و مُراجع بر اساس احترام متقابل است و بنابراین قضاوت کردن هیچ جایگاهی در این رابطه ندارد. در واقع، اگر احساس شود احترام متقابل وجود ندارد بهتر است به رابطه کوچینگ پایان داد.
و نکته آخر اینکه، کوچینگ یعنی ایجاد تغییر. و نکته اینجاست که تغییرپذیری و انعطاف از اصول بنیادین تابآوری و کوچینگ تابآوری به شمار می آیند. پس اگر مُراجعی به جلسات علاقه نشان می دهد، ولی نمی خواهد تغییری در زندگیش دهد رابطه کوچینگ باید پایان بپذیرد.
اکنون که به طور کاملتری با مفهوم کوچینگ آشنا شدیم، می توان در یادداشت های آینده به انواع کوچینگ و کاربردهای عملی آن پرداخت.